وقتی در یک فیلم جنایی طنز جاری می شود
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۷۴۸۵۱
همشهری آنلاین_ جواد موسوی: چشمِ آبیِ روشن داستان آگوستوس لندر، کارآگاهی حرفهای، است که در سال ۱۸۳۰ توسط آکادمی نظامی آمریکا استخدام میشود تا دربارة قتل فجیع و عجیب یک دانشجوی نظامی، در این آکادمی، تحقیق کند... ماجراهای این فیلم که در آن لوکیشنها، سرما، طنز سیاه و تراژدی از اهمیت فراوانی برخوردار است، در نزدیکی کلبهای که آگوستوس لندر در آن سکونت دارد، آغاز میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
لندر کارگاهی حرفهایست و شهرتش در حل معماهای ناگشوده سبب میشود که آکادمی نظامی آمریکا - که نگران بدنام شدن به خاطر فوت یکی از دانشجویان جوانش است - او را برای حل پروندهای پیچیده و عجیب انتخاب کنند. طنز ماجرا از همینجا آغاز میشود که فردی که به دنبال لندر برای دعوتش به آکادمی نظامی آمده، سروان هیچکاک نام دارد. اولین چیزی که با نام هیچکاک به ذهنتان میرسد چیست؟ فیلمهای معمایی؟ آثار جنایی؟ قتلهای خانوادگی؟
لندر که همسرش فوت شده، دخترش او را ترک کرده و بهتنهایی زندگی میکند، در نهایت میپذیرد همراه سروان هیچکاک برای حل معما به آکادمی نظامی برود. حالا سؤال اینجاست چرا آکادمی نظامی به دنبال فردی میرود که در حل پروندة ناپدید شدن دخترش ناتوان است؟ لندر البته کارنامة درخشانی در حل پروندههای جنایی داشته و در ادامة فیلم خواهیم دید که او پروندة ناپدید شدن دخترش را حل کرده اما سران آکادمی نظامی که از این ماجرا خبر ندارند. به هر حال لندر که از او به عنوان اسطورة کارآگاهان پلیس یاد میشود، در همان ابتدای کار نشان میدهد که بسیار باهوش است و نکتههای ریزی را که پزشک مجرب آکادمی متوجه آن نشده، کشف میکند.
در ادامه با جوانی آشنا میشویم که ظاهر پریشانی دارد، پرحرف است و کمی شیرینعقل به نظر میرسد. خودش عنوان میکند که از روز اولی که به آکادمی نظامی آمده مورد تمسخر همه قرار گرفته است! او در بین تمام دانشجویان مراسم صبحگاهی تنها کسی است که توجهش به کارآگاه لندر جلب میشود. این جوان کسی نیست جز ادگار آلنپو، نویسنده، شاعر، ویراستار و منتقد ادبی سرشناس که کتابهای ماندگاری از او باقی مانده است و حتی او را مبدع آثار کارآگاهی میدانند. آلنپو در فیلم جوانی حدوداً بیستساله است که شعر میگوید و طبعاً هنوز به شهرت نرسیده.
طنز بعدی فیلم به همین موضوع بازمیگردد که حالوهوای فیلم بیشباهت به حالوهوای آثار و شخصیت آلنپو نیست. چشمِ آبیِ روشن هم همان گونه که اشاره شد از طنزی سیاه و داستانی که در آن احساس گناه موج میزند، بهره میبرد. حتی شخصیت لندر هم مانند آلنپوی واقعی بعد از مرگ همسرش دچار یأس و ناامیدی میشود. در ادامة همین فضای طنزِ سیاه حضور ادگار آلنپو، نویسندهای که سیاهترین و تلخترین داستانهای پلیسی/ جنایی را در تاریخ ادبیات به نگارش درآورده، به عنوان دستیار کارآگاه لندر، فضای عجیب و متفاوت فیلم را عجیبتر میکند.
هری ملینگ که بازیگر نقش آلنپو است، با توجه به عکسهای بهجامانده از ادگار آلنپو بجز این که شباهت زیادی نسبت به این شاعر و نویسندة فراموشنشدنی دارد، بازی یکدستی ارائه میدهد و پریشانحالی او را بهخوبی به نمایش میگذارد. آلنپوی فیلم آن قدر عجیب است که قبرستان را به عنوان محل اولین قرار، با دختری که بسیار دوستش میدارد، انتخاب میکند!
در حالی که لندر در حال تحقیق روی پروندة قتل دانشجوی نظامی است، قتل دوم رخ میدهد. او از طرف سران آکادمی تحت فشار است که هر چه سریعتر پرونده را حل کند. لندر برای حل پرونده از کمکهای آلنپو بهره میبرد که خودش در جایی از فیلم از مظنونهای قتل است! حتی لندر به او میگوید هر کسی که با تو درگیر شده، پس از چند روز جنازهاش در حالی پیدا شده که قلبش را از بدنش خارج کردهاند! آلنپو که خود را مظنون میبیند، تلاش بیشتری برای حل ماجرا و کمک به لندر انجام میدهد. در همین حال یکی از دانشجویان دیگر ناپدید و سوءظنها به آلنپو بیشتر میشود.
لندر که با خانوادة عجیبِ دکترِ آکادمی نظامی آشنا شده، در حدود دقیقة نود فیلم پی به توطئهای خانوادگی در قتل دانشجوهای جوان میبرد که حتی قصد دارند آلنپوی بیگناه را از بین ببرند. البته این که لندر از مکان سوءقصد به آلنپو چهگونه آگاه میشود، سؤالیست که فیلم جوابی برای آن ندارد. جالب اینجاست که حدود چهل دقیقه از زمان فیلم باقی مانده و تماشاگری که از زمان باقیمانده مطلع است به این فکر میکند که با اثری کسلکننده در ادامه مواجه خواهد شد و احتمالاً کارآگاه لندر به تشریح جزییات و انگیزة قاتلان خواهد پرداخت اما فیلمساز که میخ اول را خیلی سریع و محکم کوبیده بود، خواب دیگری برای تماشاگرانش دیده است. در ادامه با زیرکی و ابتکار عمل ادگار آلنپو رازی برملا میشود که بیننده را شگفتزده میکند و تماشاگر به این نتیجه خواهید رسید که وقتش را بیهوده صرف نکرده و جوابِ بسیاری از سؤالهای بیپاسخ فیلم را خواهد گرفت.
در این فیلم همچنین با یک کریستین بیلِ کمنظیر [مثل همیشه] مواجه هستیم. بازیگری که در معمولیترین صحنهها بهترین بازیها را به نمایش میگذارد. او را در این فیلم، مردی عاشق، کارآگاهی زبردست، پدری مهربان و انسانی غیرقابلپیشبینی خواهیم دید که در تمامی لحظهها بهترین حسها را به تماشاگر منتقل میکند و اگر بهآرامی گریه میکند، او را باور میکنیم و به تصمیم نهاییاش احترام میگذاریم. بازی متمایزِ بیل از آن جهت بیشتر میتواند مورد توجه قرار گیرد که او به عنوان کارآگاه برای حل پروندهای استخدام شده که از آخر و عاقبت آن باخبر است اما آن قدر بازیاش جذاب و زیرپوستی است که همراه با سران آکادمی نظامی، بیننده را نیز گول میزند. کریستین بیل که پیش از این نیز تجربة همکاری با اسکات کوپر را داشته، یکی از بهترین بازیهایش را در چشمِ آبیِ روشن ارائه میدهد.
کد خبر 738543 منبع: همشهری آنلاینمنبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۷۴۸۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۳ زندانی از پای چوبه دار برگشتند
زندانی که حکم قصاص او صبح چهارشنبه در زندان اجرا شد مرد جوانی بود که سال ۹۹ در اقدامی هولناک پسرخاله خود را به همراه همسر و دختر ۶ ساله آنها به قتل رسانده بود.
وقتی موضوع به پلیس اعلام شد تیم جنایی به محل حادثه رفت و در تحقیق از همسایهها مشخص شد عامل قتلها در همان برج ساکن است. بازبینی دوربینهای مداربسته ساختمان نیز نشان میداد قاتل سوار بر خودرواش شده و محل را ترک کرده است.
در ادامه بررسیها مشخص شد که برج محل حادثه ملک ارثی این خانواده بوده که میلاد، عامل جنایت و کوروش - مقتول- و داییشان آنجا را به برجی تبدیل کرده و با هم شریک بودند. پس از دستگیری متهم وی گفت: باور کنید با برنامه و قصد قبلی این کار را نکردم. حسادت کورم کرده بود نمیخواستم زن و بچهاش را به قتل برسانم. روز حادثه قرار بود با پسر خالهام کوروش برای سند زدن یک ملک به دفترخانه برویم. من بیماری «اماس» دارم، آمپولم را تزریق کردم و به کوروش گفتم ساعت ۸ صبح آماده باشد تا با هم برویم. وقتی به دنبال او رفتم، گفت میخواهد املاک موروثیاش را بفروشد و یک خانه در جردن و یک خودرو لکسوس بخرد و از آن برج برود و دیگر برای خودش کار کند. من همیشه به کوروش حسادت میکردم، او وضع مالی خوبی داشت و ثروتش بیش از ۲۰ میلیارد تومان بود. همسرم هم مدام مرا سرزنش میکرد که چرا تو مثل پسرخالهات پول نداری. در یک لحظه انگار تمام کینه و حسادتی که به کوروش داشتم مرا کور کرد، چاقویی را که در کیفم بود بیرون آوردم و به گردن او ضربه زدم. نمیدانم من در را باز کردم یا کوروش، اما هر دویمان به داخل آپارتمان کوروش افتادیم. به او چند ضربه زدم و در همین هنگام دخترش وارد پذیرایی شد. بچه گریه میکرد، نمیدانم بچه را چطوری کشتم؛ صدای همسرش از سمت اتاقخواب میآمد، او را هم با چاقو به قتل رساندم و از آپارتمان خارج شدم.
قضات دادگاه کیفری استان تهران با توجه به درخواست اولیای دم برای قصاص، مرد جوان را به سه بار قصاص محکوم کردند. با تأیید این حکم در دیوانعالی کشور، نام او در لیست محکومان به قصاص قرار گرفت و سحرگاه دیروز در زندان قزلحصار پای چوبه دار رفت و باتوجه به درخواست اولیای دم، حکمش به اجرا درآمد.
دومین زندانی که دیروز پای چوبه دار رفت، مرد جوانی بود که به خاطر شنیدن پاسخ منفی، معشوقه خود را به قتل رساند.
خواستگار کینهجو
رسیدگی به این پرونده با شکایت پسر جوانی در سال ۹۴ آغاز شد. زمانی که پسر جوان در مقابل افسر پروندهاش قرار گرفت، مدعی شد مادرش ناپدید شده است.
بررسیها نشان میداد زن ۴۳ ساله به نام مهوش، ۱۰ سال قبل همسرش را از دست داده و سرپرستی فرزندانش را به عهده گرفته بود. کارآگاهان دریافتند یکی از بستگان مقتول مدتی قبل از این زن خواستگاری کرده است، اما از آنجا که خواستگار میانسال متأهل و دارای فرزند بود مهوش با این پیشنهاد مخالفت کرده بود، با این حال سماجتهای خواستگار میانسال برای ازدواج ادامه داشت و از طرفی روزی که زن جوان ناپدید شده بود، مرد میانسال سوار بر خودرواش اطراف خانه او دیده شده بود؛ بنابراین کارآگاهان به سراغ مرد ۵۶ ساله رفتند. او ابتدا مدعی شد که از سرنوشت مهوش بیاطلاع است، اما درنهایت لب به اعتراف گشود و راز قتل زن ناپدید شده را برملا کرد.
او در تحقیقات گفت: روز حادثه تصمیم داشتم بار دیگر پیشنهاد خودم را مطرح کنم. آن روز آنقدر منتظر ماندم تا مهوش از خانه خارج شد. به سراغش رفتم و خواستم سوار ماشین شود، او به ناچار سوار شد. پس از حرکت، درخواست خود را دوباره مطرح کردم، اما اینبار با زبانی تُند به من پاسخ منفی داد و عنوان کرد که فقط قصد بزرگ کردن فرزندانش را دارد.
او ادامه داد: از رفتارهای او عصبانی شدم و کنترل خودم را از دست دادم و روسری او را دور گردنش پیچاندم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم نفس نمیکشد. جسد را به ویلایم در فشم بردم و در گوشه حیاط دفن کردم.
بدین ترتیب قضات دادگاه کیفری باتوجه به درخواست اولیای دم برای قصاص، اشد مجازات را برای او صادر کردند. صبح روز گذشته مرد میانسال نیز به پای چوبه دار رفت، اما با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی پایتخت توانست از اولیای دم سه ماه مهلت بگیرد.
اختلاف مالی
دومین مردی که مهلت گرفت، مرد جوانی بود که به خاطر طلبی که از مقتول داشت دست به قتل او زده بود. به دنبال ناپدید شدن زن جوانی، خانوادهاش ۱۲ آبان سال ۹۶ به پلیس مراجعه کرده و مدعی شدند: شیرین قرار بود به مسافرت برود حتی چمدان و مدارکش را هم برداشت و از خانه خارج شد، اما بعد از آن از دخترمان خبری نشد.
در حالی که تیم جنایی وارد عمل شده بود تا راز ناپدید شدن زن جوان را برملا کند، مردی رفتگر، کیفی را به کلانتری در پایتخت برد. مرد رفتگر کیف را مقابل تالار عروسی پیدا کرده بود و مدارک داخل کیف متعلق به شیرین، دختر گمشده بود.
با پیدا شدن مدارک، این احتمال برای تیم جنایی مطرح شد که دختر جوان به قتل رسیده است. در بررسیها، تیم جنایی دریافت که شیرین با مرد جوانی به نام سیروس در رابطه است. این در حالی بود که سیروس آخرین نفری بود که قبل از ناپدید شدن دختر جوان او را دیده بود.
سیروس بازداشت شد و گرچه در تحقیقات اولیه منکر قتل بود، اما درنهایت گفت: شیرین را من کشتم، اما قصدم قتل نبود. مدتی قبل با او آشنا شدم. شیرین به بهانههای مختلف از من پول میگرفت. چندباری از او خواستم ۵۰ میلیونی که از من گرفته را برگرداند، اما او مدام بهانه میآورد. روز حادثه قرار بود به مسافرت برود و، چون خودرواش خراب بود، قرار شد او را تا جایی برسانم، اما در بین راه دعوایمان شد و دستم را روی دهانش گذاشتم. به خودم که آمدم دیدم نفس نمیکشد از ترس او را در جوی آبی نزدیک شهریار انداختم.
قضات دادگاه کیفری استان تهران پس از محاکمه به درخواست اولیای دم، حکم بر قصاص مرد جوان صادر کردند. اما سحرگاه روز گذشته با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی پایتخت، او نیز موفق شد از اولیای دم مهلت بگیرد.
توقف حکم اعدام
چهارمین مردی که در زندان قزلحصار پای چوبه دار رفت، فردی بود که سال ۹۴ به اتهام تجاوز به زن جوانی بازداشت شد. زن جوان به عنوان مسافر سوار بر خودرو او شده بود که مورد تجاوز قرار گرفت. متهم در دادگاه به اعدام محکوم شد، اما در حالی که وی برای اجرای حکم پای چوبه دار رفته بود خبر رسید با درخواست وی مبنی بر اعاده دادرسی موافقت شده و بدین ترتیب اجرای حکم متوقف شد و او به سلولش برگشت.
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی